عشق انتظار لحظه ها است .
اشــڪِــ پـــنـــهـــاטּ

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 30 مهر 1391ساعت 18:14 توسط امیـرحسیـن| |

چی بگم که خیلی تنهام میدونی؟

 

یاری ندارم

 

چی بگم که غیر غصه دیگه دلداری ندارم

 

هیچکسی نداد جواب این سوال بی جوابم

 

هر کی اومد دو سه روزی از دلم بازیچه ای ساخت

 

دلم هم مثل عروسک ساده بود دل به دلش ساخت

 

گله و گله ای نیست بی وفایی رسم عشقه

 

عاشقا تنها میمونن تنهایی مرام عشقه

نوشتـﮧ شده در جمعه 28 مهر 1391ساعت 20:43 توسط امیـرحسیـن| |

یک جرعه از چشمان تو از من دلم را می خرد


یک خنده بر لبهای تو هوش از سر من می برد


متن تمام شعر من با عشق معنا می شود

بی تو وجود خسته ام تنهای تنها می شود


وقتی دلم را یاد تو طوفانی و تر می کند

حال مرا مهتاب هم همواره بدتر می کند


امشب کجا خوابیده ای ؟ آیا کدامین گوشه ای؟
 

در خلوت شبهای من ، تو در کدامین کوچه ای؟

نوشتـﮧ شده در جمعه 28 مهر 1391ساعت 20:34 توسط امیـرحسیـن| |

 

בلـَ ــمــ

رُمـآטּِ عـ میخــواهـَـב

که تـــ ـو

آن  بالـآ بلــ ـنـב ِ سینهـ ستـَ ـبرَش بـآشے

و مَـ ـن

پسركي سر بـه هـَـ ـوا

کــ ه با تمـآمـِ سر بـه هــ ـوا بودטּ ـهایـَش

به راه آورב    تـــو   و   دلــَ ـت   را

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 27 مهر 1391ساعت 21:25 توسط امیـرحسیـن| |

صبر كردن درد ناك  است...

 

و فراموش كردن دردناكتر..

 

ولي از اين دو دردناكتر اين است كه

 

نداني بايد صبر كني يا فراموش ..

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 27 مهر 1391ساعت 21:23 توسط امیـرحسیـن| |

يلي فرقه بين دنياي اوني كه

شب با اس ام اس " شب بخير" عشقش خوابش ميبره

تا اوني كه با قرص هاي خواب اور

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

عشقش رژ لبش خراب ميكنه

تا اوني كه ريملشو

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

صداي عشقش لالايي شب هاشه

تا اوني كه هق هق گريه هاشه

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

تو بغل عشقش نفس كم مياره و نفس نفس ميزنه

تا اوني كه وسط گريه هاشه

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

عشقش به دستاش حلقه عشق هديه ميده

تا اوني كه به چشماش حلقه اشك حسرت

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

عشقش بهش ميگه خوشبخت ميشيم

تا اوني كه بي تفاوت ميگه خوشبخت بشي

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

رد رژ لب عشقش رو يقه اش مونده

 تا اوني كه رد ريملش روي شونه هاي عشقش

خيلي فرقه بين دنياي اوني كه

بوسه هاي داغ  داره تجربه ميكنه

 تا اوني كه داغ بوسه ها رو داره تجربه ميكنه...

بفهم خيلي فرقه

فاصلشون دنيا دنيا غمه .. غم...

 

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 27 مهر 1391ساعت 21:20 توسط امیـرحسیـن| |

چقدر سخته وقتی انقدر دلتنگ شده باشی٬

انقدر بغض تو گلوت مونده باشه ٬

انقدر درد داشته باشی که یه گوشه پتو رو جا بدی تو دهنت

و دندوناتو روش محکم فشار بدی که وقتی بغضت شکست کسی صداشو نشنوه ،

بعد اروم پلکاتو بزاری رو هم و اشکاتو رو صورتت روان کنی

انقدر اشک بریزی تا خوابت ببره

این است لالایی هر شب من

که تو برایم میخوانی.

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 27 مهر 1391ساعت 21:13 توسط امیـرحسیـن| |

 

حوا جان مادرت راست بگو 

تو مگر سيب را پوست كندي و خوردي كه دنيا اينگونه پوست مارا ميكند؟

 

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 6 مهر 1391ساعت 19:41 توسط امیـرحسیـن| |

زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید...!

اینجا سرعت خوشبختی بسیار کم است ...

تا زندگی ات لود شود،

عمرت تمام شده!

نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 5 مهر 1391ساعت 14:45 توسط امیـرحسیـن| |

اگربدانم که اشک هایم گل زندگیت را آبیاری می کند ، مدام گریه می کنم تا زندگی کنی.

نوشتـﮧ شده در سه شنبه 4 مهر 1391ساعت 20:55 توسط امیـرحسیـن| |

تو انقدر از هرزه ها دوستت دارم شنیدی…
که عاشقانه های من برایت گزافه ای بیش نبود…

نوشتـﮧ شده در شنبه 1 مهر 1391ساعت 20:43 توسط امیـرحسیـن| |


از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردمو نوشتم نازینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم
باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم قفس
خدانگهدار
بنویس مهلت موندن یه
نفس بود
سهم من از همه دنیا یه
قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو
گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من که تو بن بست
غربت زخمی از آوار پاییز
فکر
چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

نوشتـﮧ شده در شنبه 1 مهر 1391ساعت 19:47 توسط امیـرحسیـن| |


طراحے: امیرحسین