طوقی صفتم ، جلد مرامت شده ام
اشــڪِــ پـــنـــهـــاטּ

شاهزاده ی عشقی که غلامت شده ام               پابند تو و اسیر دامت شده ام

گویند کبوتری وفادار تر از طوقی نیست           طوقی صفتم ، جلد مرامت شده ام



نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:21 توسط امیـرحسیـن| |

 

نشستم پای مشروب گفتن بخور ؛ بگو به سلامتی اون که

 

 

دوستش داری ؛ پیکو به لبم نزدیک کردم نخوردم

 

 

 ولی گفتم به سلامتی اون که ازش جون می گیرم گفتند نخوردی؟

 

 

گفتم : سلامتی اونو تو پاکی می خوام نه تو مستی

 


نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:20 توسط امیـرحسیـن| |

تا چند نظر به روی مهتاب کنم              خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست            تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم


نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:16 توسط امیـرحسیـن| |

قلبـــــمـــــ به هوای تو تلاطم دارد                با خیزش موجها تفاهم دارد

 بگذار بگویند که عاشقــــ کور است            دیوانه چکار به حرف مردم دارد

نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:14 توسط امیـرحسیـن| |

 

فروغ چشم بر آبم تو هستی              دلیل اینکه بیتابم تو هستی

 گرچه آدمی ناچیز هستم                 خدارو شکر دنیایم تو هستی

 


نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:13 توسط امیـرحسیـن| |

به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند

با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است

نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:11 توسط امیـرحسیـن| |

هنوز اون روز فراموشم نمی شه
که با دست قشنگت روی شیشه
کشیدی عکس قلبی و نوشتی
واسه امروز و فردا و همیشه

نوشتـﮧ شده در جمعه 27 مرداد 1391ساعت 16:10 توسط امیـرحسیـن| |

دوستای گلم یه وب دیگه دارم که اون وب رو به عشق سلطان غم واحساس ایران استاد مجیدخراطها ، خواننده ی جوان و با احساس کشور و محبوب دلهای شکسته ایجاد کردم اگه لایق دونستید یه سر بزنید و نظر بذارید.

www.onlymajidkharatha.lxb.ir

 

نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391ساعت 14:29 توسط امیـرحسیـن| |

سلام به همه ی شما ، دوستای عزیزم واقعا ممنون از همتون که با نظر های بسیار زیباتون منو خوشحال میکنید و همچنین منو مشتاق به فعالیت بیشتر ، واقعا سپاسگذارم نمیدونم چطوری باید محبت ها ی بی حد و اندازتون رو جبران کنم فقط میتونم بگم دمتون گرم مخصوصا ساناز خانم که دیگه به عنوان یکی از بازدید کننده های ثابت شده و همیشه به ما سر میزنه ، واقعا ممنون ، بازم منتظر نظرهای دلنشین شما هستم

به خـــدا میسپارمتون

نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391ساعت 13:46 توسط امیـرحسیـن| |

نوشتـﮧ شده در سه شنبه 24 مرداد 1391ساعت 9:4 توسط امیـرحسیـن| |

چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

نوشتـﮧ شده در سه شنبه 24 مرداد 1391ساعت 8:56 توسط امیـرحسیـن| |

بخدا شاخه گل شادي بودم
دست عشق آمد و از شاخم چيد
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز برآن لب نرسيد

نوشتـﮧ شده در دو شنبه 23 مرداد 1391ساعت 12:49 توسط امیـرحسیـن| |

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           ديدي گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه ديدار اين خونه

فقط  خوابه ، تو كه رفتي هواي  خونه تب داره  ،  داره  از درو ديوارش غم

عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ،  بيا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش

حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و  گنجشك  كلاغاي

سياه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابيده  توي  دنياي خاموشي  ،   ديگه  ساعت رو

طاقچه شده كارش فراموشي  ،  شده كارش فراموشي  ،  ديگه  بارون  نمي

باره  اگر چه  ابر سياه  ،  تو كه  نيستي  توي  اين خونه ،   ديگه  آشفته

بازاريست  ،  تموم  گل ها  خشكيدن مثل خار بيابون ها ،  ديگه  از

رنگ  و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت

گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو

به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري

گفتم كه تو مي دوني،سرخاك

تو مي ميرم ، ولي

تا لحظه مردن

نمي گيرم

دل از

تو

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 22 مرداد 1391ساعت 10:42 توسط امیـرحسیـن| |

اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشه

 واگرغمگین بودی آرام گریه کن

   تا شادی ناامید نشه

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 22 مرداد 1391ساعت 10:37 توسط امیـرحسیـن| |

 

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست

نوشتـﮧ شده در شنبه 21 مرداد 1391ساعت 16:39 توسط امیـرحسیـن| |

مهرباني را اگر قسمت کنيم


من يقين دارم به ما هم ميرسد



آدمى گر ايستد بربام عشق




دست هايش تا خدا هم میرسد

نوشتـﮧ شده در شنبه 21 مرداد 1391ساعت 16:38 توسط امیـرحسیـن| |

 
حقیقت داره یا خوابه؟ که دستات توی دستاشه

محـاله ، اون نمیتونه ، مثله من عاشقت باشـه

باهاش خوشبخت و آرومی،سـرت رو شونه ی اونه

یــــه روزی ماله مــن بودی ، ولـــی اینــــو نمیدونه

نمیـــــدونه که دسته تو ، تو دستایه منم بوده

بهش بگو که آغوشت ،یه وقت جایه منم بوده

بگو چی بینه ما بوده؟سرِ عشقت چی آوردی؟

اونم حرفاتو باور کرد ، واسه اونم قسـم خوردی

منو یادت میاد یا نه ؟ ، همونکه عاشـــقش بودی!

چقدر راحت، یکی دیگه،جامو پرکرد، به این زودی
 
منو یادت میاد یا نه ؟ ، همونکه عاشـــقش بودی!
 
 




نوشتـﮧ شده در شنبه 21 مرداد 1391ساعت 11:15 توسط امیـرحسیـن| |

ادامه ی مطلب برو ببین عزیزم

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامــِﮧ مطلبـــ:
نوشتـﮧ شده در جمعه 20 مرداد 1391ساعت 15:44 توسط امیـرحسیـن| |

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد                    یا آن که گدایی محبت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است             بگذار که آیینه نفرت شده باشد . . .  

نوشتـﮧ شده در جمعه 20 مرداد 1391ساعت 13:11 توسط امیـرحسیـن| |

 خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا....میشه بگی خدمات پس از خلقتت کجاست آخه من خستــــــــــــــــــــــــــــه

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا... میوه ی کدوم درخت رو باید گاز بزنم که از زمین رانده شوم؟؟؟؟؟

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا... آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من !!

نوشتـﮧ شده در جمعه 20 مرداد 1391ساعت 13:6 توسط امیـرحسیـن| |


طراحے: امیرحسین