اشــڪِــ پـــنـــهـــاטּ
اشــڪِــ پـــنـــهـــاטּ

سلام یکی از بازدیدکنندگان به اسم مبینا زحمت کشیدن و دارن برام قالب میسازند ، مبینا جان متاسفانه من نمیتونم وارد وبت بشم این مطلب رو گذاشتم که بدونی من نمیتونم وارد بشم لطفا آدرس و کامل و صحیح وارد کن ممنون .منتظر نظرت هستم

نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391ساعت 13:8 توسط امیـرحسیـن| |

یادت باشـــــــــد

دلت که شکست،

سرت را بگیری بالا ..!

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…

صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،

اشکت را پنهان کن
رنجت را پنهان تر ...

نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391ساعت 11:3 توسط امیـرحسیـن| |


سلام به همه ی دوستان عزیز ممنون که دوباره لایق دونستید و چشمهــای نازتون رو برای دیدن کلبــه ی تـنـهایـی من زحمت دادید
دوستای گلم مجددا تشکر میکنم از بابت نظرات ، پیشنهادات و انتقاداتی که از این کلبه میکنید ، بازم میگم واقعا شرمندتونم مخصوصا ساناز خانم که همیشه منو شرمنده میکنه و خجالتم میده و چه براش نظر بذارم و چه نذارم اون میاد و یه قطعه شعری مینویسه و میره .
یه سری از دوستان نظر دادن که محتوا و فضای این وب خیلی غمگینه و آدم اشکش در میاد و احساساتی میشه و ازم خواستن تا محتواشو عوض کنم . متاسفانه با عرض شرمندگی باید بگم من خودم خواستم که محتوای این وب رو غمگین و عاشقونه کنم و میخوام یه روزی این وبو به عشقم نشون بدم .
یه عده دیگه گفتن قالب وبم چشمهارو اذیت میکنه ؛ در جواب باید بگم این قالب فعلا توی وب هست . چون دارم یه قالب اختصاصی برای این وب طراحی میکنم که به محض آماده شدن اونو میذارم . فقط باید بگم شرمنده ی چشمای قشنگتونم .
خب دوستای خوبم میخوام چندتا بخش دیگه به وبم اضافه کنم مثل : گذاشتن رمانهای زیبا ، داستان های عاشقونه ، داستان های ارسالی بینندگان (داستان عاشق شدن خودشون) . پس لطفا اگه دوست دارید کسی داستانهاتون رو بخونه و درموردش نظر بده و بهتون کمک کنه داستانهای قشتگتونو به ایمیلم بفرستید تا منم با اسم خودتون توی وب بذارم ، لازم به ذکره که بگم از آدرس ایمیل شما عزیزان هیچ سواستفاده ای به عمل نمیاد
همتونو به خـدای عاشـقهــا میسپارم و ازش میخوام ازقلب نازنینتون مواظبت کنه .
 
 
 

نوشتـﮧ شده در سه شنبه 14 شهريور 1391ساعت 19:4 توسط امیـرحسیـن| |

دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم

 

 

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 12 شهريور 1391ساعت 15:34 توسط امیـرحسیـن| |


من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم

 

  گر نیایی به خدا بی تو بمیرم چه کنم

 

در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم

که من از عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم

 

 

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 12 شهريور 1391ساعت 15:30 توسط امیـرحسیـن| |

نیستی همنـفـسـم سهم دلم بی کسیه

تنهایـی پر از غـم و حسرت و دلواپسیه

بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه

زخم روقلبــ شکسته ام تا ابد خوب نمیشه

 

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 12 شهريور 1391ساعت 15:25 توسط امیـرحسیـن| |

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم        بیخیال او ولی تنهای تنها میروم

درجوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟       شاید او حتی بگوید لایق من نیستی

مینویسم من که عمری با خیالت زیستم     گاهی از من یاد کن حالا که دیگر نیستم

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 12 شهريور 1391ساعت 15:20 توسط امیـرحسیـن| |

 

من را شبیه برکه کن ، خود را شبیه ماه کن
این شاعر گمراه را ، با نور خود همراه کن
چشمان من مؤمن شود در مأمن چشمان تو
با یک نگاه مختصر ، کوه غمم را کاه کن
از درد تنهایی دلم ، دیگر امانش رفته است
من را به خود وابسته کن، از چاله ای در چاه کن
در خامُشیِ دهکده ، هر کدخدایی شد خدا
ویران کن این بت خانه را ، خود را خلیل الله کن

نوشتـﮧ شده در یک شنبه 12 شهريور 1391ساعت 12:46 توسط امیـرحسیـن| |

مى دونى Takzang یعنى چه؟

T: تا

A: آخر

K: خط

Z: زندگیم

A: عاشق

N: نگاه

G: قشنگتم

پس بدون به خاطر کم شارژی نیست که تک میزنم !


نوشتـﮧ شده در شنبه 11 شهريور 1391ساعت 10:5 توسط امیـرحسیـن| |

معنای شکست می شوی بعد از من        سروی که نشست می شوی بعد از من

من زنده به گور می شوم بعد از تو          تو مرده پرست می شوی بعد از من . . .


نوشتـﮧ شده در شنبه 11 شهريور 1391ساعت 10:4 توسط امیـرحسیـن| |

هستی به دلم ، به دل که نه ، در “جانی”

در جان منی و در “دلم” می مانی . . .

 

نوشتـﮧ شده در شنبه 11 شهريور 1391ساعت 10:3 توسط امیـرحسیـن| |

کوچه ای را بود نامش معرفت                   ساکنینش بامرام از هر جهت

 

 

 

 

گرچه بن بست بود مثل قلبـ من                آخرین خانه تو بودی خوب من

نوشتـﮧ شده در شنبه 11 شهريور 1391ساعت 9:50 توسط امیـرحسیـن| |

خیلی ممنون اینقدر آسون منو داغون کردی         واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی               واسه چی منو به محبت دوروزه مهمون کردی

من حواسم به تو بوده تو دلت سر به هوا              با همین سربه هواییت منو ویرون کردی


نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 17:34 توسط امیـرحسیـن| |

 همیشه یادتون باشه توی این روزگار بیوفا هرکی بهتون گفت:دوستت دارم و عاشقتم

بهش بگید: تا ساعت چند ؟؟؟

 

نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 17:25 توسط امیـرحسیـن| |

 

مرا این گــــــــــونه باور کن:

کمــــــــــی تنها کمــــــــی خسته، کمــــــــی از یادها رفته

خدا هم تــــــــــــــــرک ما کرده!!!!

     خدا دیــــــــــــــگر کجا رفته؟؟؟؟

نمیدانم مرا آیا گناهی هست؟

  که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست...

نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 17:22 توسط امیـرحسیـن| |

دلتنگی................................................ ...............حاضر!





غم.................................................... .................حاضر!





درد.................................................. ...................حاضر!





دوری................................................ ..................حاضر!





عشق.................................................. ...........؟؟؟؟؟؟؟





بلندتر می خوانم.....................عشق....................... .؟؟؟؟





باز هم نیامده





غیبتهایش از حد مجازش دیــــــــــــــــریست که گذشتـــــه





اخـــــــــــــــــــراجــــ ــــــــــــــــــــــش می کنـــــــــــــــم!!!!





با آنکه نمـــی شود اما زندگـــــــــــــی را ادامه می دهم...!





مشق هــــــــــر شبتـــــــــــــان همیــــــــن باشــــــــــــــــد





جـــــــای عشــــــق برای همیشـــــه خـ ـ ـ الیسـ ـ ـ ـ ـت...!



.



.



ای عشق جای خالیت را هیچکس پر نمیکند

نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 17:16 توسط امیـرحسیـن| |

سلام دوستای گلم این پیامو یه دختر خانمی از خوزستان برام فرستاد و گفت توی وبم منتشر کنم ، من که نمیدونم تا چه حد صحت داره اما خب من گذاشتم دیگه شما هم اگه دوست داشتید این مطلب رو منتشرش کنید ، پیام مطلب به شرح زیر هستش :

(((تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دستکارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست...... 20 روز دیگه منتظر معجزه باش ،منم نمیدونم این چیه ولی باید میفرستادم.نمیدونم اینو یکی بهم داد)))


نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 12:58 توسط امیـرحسیـن| |

سلام دیگه دیدیم اگه یه تسلیت هم نگیم خیلی بی معرفتیه بابا مثلا هموطنانمون هستند .

به هر حال شرمنده که یه کمی دیر شد .

به همه ی آذربایجان شرقی های عزیز از بابت این واقعه ی تلخ تسلیت میگم و برای رفتگان طلب آمرزش و برای بازماندگان طلب صبر میکنم وآرزوی  سلامتی و بهترین لحظات رو میکنم .

برای شادی روح رفتگان و برای سلامتی بازماندگان زلزله ی آذربایجان شرقی صلوات

نوشتـﮧ شده در جمعه 10 شهريور 1391ساعت 12:50 توسط امیـرحسیـن| |


آدما رسمشونه پایبند دلدار نمیشن

خوب گرفتار میکنن اما گرفتار نمیشن

نوشتـﮧ شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391ساعت 19:38 توسط امیـرحسیـن| |

چه کسی حرف مرا می فهمد؟ / چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم / چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را / در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی / قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ / هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر / جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد / چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب / سردی گور به رویم خندد




نوشتـﮧ شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391ساعت 17:1 توسط امیـرحسیـن| |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد


طراحے: امیرحسین