عشق است بیاید خیانت نکنیم
با غیر حبیب دل رفاقت نکنیم عشق است ، نه عادتی که هر روزه شود عادت بکنیم ، به عشق عادت نکنیم توی آسمون دنیا
هرکسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت ، فهمیدم که گاهی هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است .
خدایا خودمونیم ها این ضربه هایی که دارم می خورم چندامتیازیه؟! یادت باشه عزیزم،دوست دارم همیشه
تو گفتی با نور عشق،زندگی زیبا میشه یادت باشه دلم رو به دست تو سپردم این عشق اسمونی رو هرگز ازیاد نبردم یادت باشه که عشقم از روی بچه گی نیست دوست دارم می دونی از روی سادگیم نیست یادت باشه که گاهی فکر شقایق باشی برای من که عاشقم یه یار عاشق باشی یادت باشه همیشه کنار من بمونی کنار تو خوشبختم دلم می خواد بدونی یادت باشه که می خوام برای تو بمونم تا همیشه تا ابد ازتو بگم وازتوبخونم یادت باشه که باتوهمیشه صادقم من اگه برات می میرم بدون که عاشقم من یادت باشه دلم رو هرگز به بازی نگیری دست منو که عاشقم به گرمی عشق بگیری یادت نره که گفتم دوست دارم عزیزم بهار عاشقیمونو به زیر پات می ریزم... هر گاه قادر به شمردن قطرات باران شدی ، خواهی دانست که چقدر دوستت دارم . . . یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوزترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر
عشقــــــــ با روح شقایق زیباست عشقــــــــ با حسرت عاشق زیباست عشقــــــــ با نبض دقایق زیباست عشقـــــــ در حسرت دیدار تو بودن زیباســـت
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
یه بغضی تو گلومه که ، منو از ریشه سوزونده
به جز همین یه قاب عکس ، واسه من از تو چی مونده ؟ تو آسون پا گذاشتی رو تموم خاطراتمون همون بهتر که این عشقُ بریزی از دلت بیرون یه حسی تو دلم میگه : تو دیگه بر نمیگردی دیگه حرفی نزن با من ، واسه ابراز همدردی … نگو این زندگی بی من ، واست میگذره به سختی شنیدم همه جا گفتی ، کنار اون چه خوشبختی تموم زندگیم اینه : آره ! همین یه قاب عکس ! تو هم عکس منو داری ، روی طاقچه س ! ولی بر عکس! یاد بگیریم که زود قضاوت نکنیم شاید جمله زیبایی در پس حرف های تلخش باشد I Love you خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد / و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت / ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد ؟ نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش
فیلم بازی کنی
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ... چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...
طراحے: امیرحسین |