شنیدی که دلم گفت بمان ، ایست ، نرو / به خدا وقت خداحافظی ات نیست نرو نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست / گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست ، نرو ... انسان با 3 بوسه تكميل مي شود خواستم با یکی درد دل کنم... اول ازش پرسیدم سیگار داری...؟ گفت : می خوای بکشی...؟ گفتم : نه ! تو بکش طاقت حرفامو داشته باشی... کسی به خدا گفت:اگر سرنوشت مرا تو نوشتی پس چرا آرزو کنم؟ خدا گفت:شاید نوشته باشم هرچه آرزو کنی... گر با غم دوریت نسازم چه کنم ...... با یاد تو گر عشق نبازم چه کنم چون در نظرم فقط توی ماییه ناز ...... گر من به تو ای دوست ننازم چه کنم دیروز و فردا هر دو نامردند ...! دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش ... مرا فریب دادند تا نفهمم امروزم چگونه گذشت..
مجنون چو حديث عشق بشنيد از جای چو مارحلقه برجست ميگفت گرفته حلقه دربر در حلقه عشق، جان فروشم يارب به خدايی خدائيت کز عشق به غايتی رسانم گرچه زشراب عشق مستم بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـید به که گويم که دلم غرق تمناي تو شد آرزويم همه شب ديدن سيماي تو شد به که گويم که همه زندگي ام حسرت ديدار تو شد همدمم چشم تر و خاطر زيباي تو شد به که گويم که دگر دلبر نيست دگر آن شور و شعف در من نيست..
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند معنی کور شدن را گره ها میفهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند...
هر وقت گریه میکنم سبک میشوم عجب وزنی دارد چند قطره اشک
دل ، گـرفتگی اش بـه کــنار .. تنگی اش هــم کـه خـوب ، عــادت شــد ! مُــردگـی اش هـم بـی خـــیال ! امّــا لامصّـب ، نگـــران است !!
کجایی سعدی؟ گذشــــــــت آن زمانها... حالا دیگر، بنی آدم ابــــزار یکدیگرند....!
خدایا حواست هست ! از گلویی می آید كه تو از رگش به من نزدیك تری!!
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پایم بکشند... فصل شکست،بهترین زمان برای پاشیدن دانه های موفقیت است.
حالــــم خوب است می توانستم از تــــه دل بخــــندم
نوشته هایم را که میخوانی دلخوش نباش از اینکه مخاطبم تویی!!! زیاد شدن نوشته هایم،یعنی: بی حدی نامردی های تو...خدايـــــــــــــا . . .
كـــاري كـــن اونــايــي كـه تــو زندگيمـــون نيستــن , تو خــوابمــونــم نباشن...
1.بوسه ي مادر كه با آن پا به عرصه ي خاكي ميگذاريم
2.بوسه ي عشق كه يك عمر با آن زندگي ميكني
3.بوسه ي خاك كه با آن پا به عرصه ي ابديت ميگذاري
اول بگريست، پس بخنديد
در حلقه زلف کعبه زد دست
کامروز منم چو حلقه بر در
بی حلقه ی او مباد ، گوشم
وانگه به کمال پادشاهيت
کو ماند ، اگرچه من نمانم !
عاشق تر ازين کنم که هستم!
ایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت
صدای هق هق گریه هایم..
امــــا...
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که
طراحے: امیرحسین |